داستان گربه و گوشت

خلاصه داستان گربه و گوشت یا زن شکمواز مثنوی معنوی(تلخیص از نظم به نثر)

مردی زنی داشت پلید. هر چه میاورد خانه زن تلف میکرد. مرد روزی مهمان داشت پس مقداری گوشت خرید و زن گوشت را کباب کرد و با شراب خورد. شوهر سراغ گوشت را گرفت و با نبودن گوشت پیش مهمان شرمنده شد. زن به شوهرش گفت: گربه گوشت را خورده است. مرد گفت : ترازو را بیاور تا گربه را وزن کنم . زن نیز چنین کرد. مثلا گربه 3 کیلو بود. مرد رو به زن کرد و گفت: ای حیله گر من 3 کیلو گوشت خریدم. اگر گربه همه گوشت را خورده است پس وزن گربه کجاست؟ و اگر این وزن گربه است پس گوشت کجاست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد